چاکراها بخش جدایی ناپذیر از کالبد هاله هستند. آنها انرژی حیاتی را جذب کرده و در بخشهای گوناگون کالبد جسمانی توزیع می کنند. آنها در حقیقت نیروی زندگی را در اختیار اندامها می گذارند. در صورت انسداد چاکراها یا اختلال در کارکرد آنها آدمی افسرده یا بیمار می شود.
در کل هفت چاکرای اصلی و تعداد زیادی چاکرای فرعی در بدن وجود دارد. هر چاکرا رنگ خاصی دارد و در ارتباط با اندام خاصی است.
چاکراهای اصلی عبارتند از:
1- چاکرای ریشه: ️
قرمز رنگ - بر غدد آدرنالین،کلیه ها،ستون فقرات ،دندانها ،ناخنها و استخوانها حاکم است.
2- چاکرای خاجی:
نارنجی رنگ -ادرار و ترشحات زنانه و مردانه و آب دهان را کنترل می کند.
3- چاکرای خورشیدی:
زرد رنگ - بر لوز المعده ،کبد ،کیسه صفر ا،معده ،دستگاه عصبی، آپاندیس، دیافراگم، روده بزرگ و بخشی از روده کوچک حاکم است.
4- چاکرای قلب:
سبز رنگ – بر دستگاه گردش خون، عصب واگ، غده تیموس، قلب و خون حاکم است.
5- چاکرای گردن:
آبی رنگ –بر تیروئید، برونشها، تارهای صوتی، ریه ها و مجرای گوارش حاکم است.
6- چاکرای چشم سوم:
نیلی رنگ – بر هیپوفیز ، چشم چپ ، بخش تحتانی مغز ، بینی ،دهان و دستگاه عصبی حاکم است.
7- چاکرای تاج:
بنفش و مرواریدی رنگ – بر غده صنوبری ، چشم راست و بخش فوقانی مغز حاکم است.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد
و آن آگاهی است
و تنها یک گناه، و آن جهل است.
در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها و گوش ها،
تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است.
نخستین گام برای رسیدن به آگاهی
توجه کافی به پندار، گفتار و کردار است.
زمانی که تا به این حد از احوال ذهن ، جسم و زندگی خود با خبر شدیم،
آن گاه معجزات رخ می دهند.
در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او
زندگی ، تلاش ها و رویاهای انسان سراسر سرگرمی ست!
چرا که انسان نا آگاهانه همواره به جست و جوی چیزی است،
که پیشاپیش در وجودش نهفته است!
اما این نکته را درست زمانی می فهمد که به حقیقت می رسد! نه پیش از آن!
بسم هو ... ️
فهم عاقل را به عاشق، راه نیست...
هرچه گویم باز میگویی، که چیست
باید اول ، ترک هشیاری کنی...
عشق را در خویشتن، جاری کنی
هر زمان گشتی تو مست جام عشق...
خویش را انداختی در دام عشق
آن زمان شاید بدانی عشق چیست…
چون کنی درک یکی را از دویست..
"مولانا"
بیست دقیقه قبل از خواب و بیست دقیقه بعد از بیداری در آلفا هستین. بالاترین سطح آلفا در لحظه ایه که داره خوابتون میبره و درست در لحظه ای که بیدار می شین و به اون می گن پیک آلفا.
بر اساس حالتی که آدم ها در امواج آلفای قبل از خوابشون دارن، آدم ها به سه دسته تقسیم می شن:
1- انسان هایی که قبل از خواب، مثبت اما رویایی می اندیشند.
2- انسان هایی که قبل از خواب، مثبت اما واقعی می اندیشند.
3- انسان هایی که قبل از خواب، منفی و منفی و منفی می اندیشند!
لطفا" فکر کنید ببینید شما جزو کدوم دسته هستین؟
با خودتون هم، رو راست باشین.
اگه جزو اون هایی هستین که قبل از خواب همه ی غصه های زندگیتون رو مرور می کنید و یا به حوادث و اتفاقاتی که ناراحتتون کرده، فکر می کنید، اون وقت باید بگم متاسفانه جزو دسته ی سومین!
اگه یه آدمی ناراحتتون کرده و شما تو خلوت قبل از خوابتون، دارید مرور می کنید که چه کارهای بدی کرده، یادتون باشه دارید باعث می شین که اون رفتار در اون آدم تکرار بشه!
ما برای انجام هر کاری فقط و فقط باید به همان کار، افکار و ذهن خود را با دقت معطوف و متمرکز کنیم.
بدیهی است میزان موفقیت در انجام اهداف مورد نظر از لحاظ کمی و کیفی بستگی به درجه چگونگی دقت و تمرکز ذهنی و فکری انسان دارد.
مثلا در مورد کار کردن، غذا خوردن، دیدن، سخن گفتن، شنیدن، مطالعه کردن، فقط و فقط باید ذهن خود را برای انجام همان کار مورد نظر، آن هم در ظرف زمانی و شرایط مکانی خودش متمرکز نماییم.
اگر تکه کاغذی را فاصله معین در زیر ذره بین و در مقابل نور آفتاب لحظاتی نگه دارید، مشاهده خواهید کردید که بر اثر حرارت تولید شده می سوزد.
این امر بخاطر آن است که پرتو نور پراکنده آفتاب بر حول نقطه کانون ذره بین متراکم و متمرکز می شود و تاثیر خود را نشان می دهد. ️
لذا شما هم می توانید برای جلوگیری از پراکندگی فکری، تنها هدف و کار مثبت مورد نظر را در نقطه کانونی ذهنی خود تجسم و متمرکز کنید تا مطابق دلخواه هدف تحقق یابد.
افرادی که دارای افکار و ذهن آشفته هستند هرگز در امور کسب و کار و زندگانی خویش موفق و خوشبخت نمی شوند و همواره دستخوش انفعال، سرخوردگی، یاس و عقده های حقارت می شود و بالعکس اشخاصی که در عرصه جهانی در قله های موفقیت بصورت اسطوره در می آیند به راز تمرکز فکر واقف بوده اند.
عدم تمرکز فکری و آشفتگی ذهنی اصولا منشا درونی و یا بیرونی دارد و یا هر دو عامل را شامل می شود.
بخشی از منشا درونی مربوط به حساسیت ها و هیجانات و افسردگی ها است. بخشی از منشا بیرونی، ضعف و یا عدم تمرکز ذهنی مربوط به آثار محیط اطراف و یا خارج از آن است که به صورت انرژی و امواج وارد شبکه ضمیر ناخود آگاه می شود و اثر خود را بر جا می گذارد که موجب حواس پرتی و اختلال در نظم فکر و ذهن ما می شود.
لذا هر چقدر میزان تبعات التهاب آمیز درونی و بیرونی انسان کاهش یاید به همان میزان از نظر کمی و کیفی تمرکز فکر و ذهن قوی تر و بهتر خواهد شد که در نتیجه آن موفقیت بی قید و شرط است.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
کشف تصویر ذهنی مهمترین کشف روان شناسی در قرن حاضر است.
دانسته و ندانسته: هر کدام از ما پیش طرح با تصویری از ذهن خویش را یدک می کشیم. البته ممکن است از آن اطلاع زیادی نداشته باشیم و چه بسا که امکان ترک آگاهانه آن هم وجود نداشته باشد.
تصویر ذهنی همان تصویری است که از خویش داریم. یعنی بر اساس باورهای که از خویش داریم ساخته شده است.
در اثر دو اکتشاف مهم این تصویر ذهنی کلید طلایی زندگی بهتر می شود:
1-همه اعمال، احساسات، رفتار و حتی توانائیهایمان بر اساس تصویر ذهنی حالت میگرد.
2- تصویر ذهنی قابل تغییر است. تجربه نشان داده است که برای تغییر تصویر ذهن و لاجرم شروع یک زندگی جدید هیچ وقت دیر نیست. برای تغییر تصویر ذهن نه کسی پیش از اندازه کم سن و سال و نه کسی بیش از اندازه پر سن و سال است. ️
پری اسکات دکی یکی از پیش قدمان روانشناسی تصویر ذهنی معتقد بود اگر دانش آموزی در یاد گرفتن درسی با مشکل روبرو باشد احتمالا دلیلش این است که موضوع مورد اشاره (از نقطه نظر دانش آموز) با باورهای او ناسازگاری دارد.
هیچ راهی برای ذهن وجود ندارد که کل را ببیند.
ذهن مثل یک چراغ قوه است. یک کانون دارد. یعنی فقط یک ناحیه محدودی روشن میشود و پیرامون آن در تاریکی میماند.
آگاهی مانند یک لامپ است که همه اتاق را روشن میکند اما ذهن مانند چراغ قوه است.
بنابراین مادامی که از طریق ذهن نگاه میکنید دو جزء از یک کل را میبینید: قسمتی تاریک و قسمتی روشن.
همیشه به قسمت سیاه به عنوان دشمن نگاه می کنید.
اما وقتی بی ذهن شوید، خنثی میشوید. آنگاه می فهمید که خداوند هم تولد است هم مرگ، هم شادی و هم رنج.
آنوقت قادر میشوید در رنجهایتان هم برقصید چون رنج هم مثل شادی خداست.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
بسم هو ... ️
زندگی را تو بساز...
نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف..
زندگی یعنی جنگ، تو بجنگ..
زندگی یعنی عشق..
تو بدان عشق بورز...
زندگی یعنی رنگ، تو چنان پر رنگ باش،
تابلو زندگیت را تو بکش
زندگی یعنی حس، تو پر از احساسی
معدن عشق بشو، تو خودت الماسی
زندگی آواز است، به چکاوک بنگر!
این قانون بسیار همه گیر و دقیق است و به زبان اعداد محاسبه و اعمال میشود؛
اگر انسان عدد هفت بخواهد، کائنات عدد هفت را به او میدهد و اگر منفی هفت بخواهد ، کائنات باز بی هیچ حرکت دلسوزانه ای ، این منفی را به انسان اهدا میکند.
هر چه انسان اعداد و کدهای مثبت یعنی ثروت و سلامت و سعادت و خوشی و ... وارد کند ، کائنات نیز همان اعداد و کدها را رمزگشایی کرده و به انسان میدهند و باز هر چه اعداد و کدهای منفی وارد کند ، همانها رمز گشایی شده و به غم و اندوه و فلاکت و بدبختی و ناکامی برای او تبدیل میشوند.
و این عدد و کد دادن ها بسیار ساده و فقط با فکر کردن انجام میپذیرد و نه با حل معادله های پیچیده ی دو متری!
کار کائنات رمزگشاییست ، نه تشخیص ؛
یعنی کاملا هشیارانه و دقیق کدهای انسان را دریافت میکند و آنها را رمزگشایی میکند ، اما هیچ قدرت تشخیصی در مثبت یا منفی بودن کدهای وارده ندارد و همه ی کدها را باز کرده و به خود انسان کدگذار باز میگرداند.
وقتی انسان مثلا به بدبختی فکر میکند یا درباره اش حرف میزند ، کائنات توجهی نمیکند که انسان با نیت خواستن به آن فکر میکند یا با نیت نخواستن.
درواقع فکر کردن به چیزی نیت است ، نه خواستن یا نخواستن آن . و دقیقا همان بدختی را به او کادو میدهد!
"نمیخواهم" قراردادی بین انسانهاست ، و کائنات چنین زبانی را نمیفهمد، (که البته زبان بیهوده ایست)
در واقع انسان دانه را میکارد و آب میدهد و وظیفه ی کائنات رویاندن و بزرگ کردن آن دانه است و برایش هیچ فرقی نمیکند که آن دانه ، دانه ی لوبیای سحر آمیز (که نردبان رسیدن به تخم طلاست) باشد و یا دانه ی گیاه آدمخوار!
دانه ی گل خوشبو و میوه خوشمزه باشد یا دانه ی خار تیز و برنده؛
و باز برای کائنات هیچ فرقی نمیکند که عدد وارده منفی هفت باشد یا منفی هفت هزار ،
مثبت هفت باشد یا مثبت هفت هزار میلیارد ،
هرچه انسان دانه بیشتر و موثرتری بکارد ، محصول بیشتر و موثرتر برداشت میکند. ️️️
اگر گندم بسیار بکارد ، گندم بسیارتر برداشت میکند و اگر خار بسیار بکارد ، خار بسیارتر برداشت میکند،
و نمونه ی موثرتر اینکه اگر دانه ی لوبیای سحرآمیز بکارد، به تخم طلا رسیده و ثروتمند میشود و اگر دانه ی گیاه آدمخوار بکارد ، طعمه ی کاشته ی خویش میشود.
اگر انسان خوبی ها و شادی ها و خوشبختی ها را اراده کند ، کائنات نیز همانها را برایش اراده و فراهم می کند.
و اگر انسان در تفکر ناکامی و غم و بدبختی و شکست باشد ، باز کائنات بی هیچ اعتراضی به این خواسته و اراده ی (شاید ناخودآگاه) انسان احترام میگذارد و شرایط آن را به نحو احسن فراهم میسازد ؛
در واقع این همان قانون آفرینش جهان بر پایه ی حساب و کتاب است.
کائنات همان علامتی را جلوی اعداد انسان قرار می دهد که خود انسان به او نشان می دهد. اگر انسان به کائنات علامت مثبت (+) نشان داده باشد ، کائنات نیز در معادله اش علامت مثبت قرار می دهد ، و اگر انسان علامت منفی (-) وارد کرده باشد، کائنات نیز بی چون و چرا اطاعت می کند.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
در سال ۲۰۰۴، عصبشناس بنام، ریچارد دیویدسون به بررسی انرژی ساطعشده از بودایان تبتی، درهنگام مدیتیشن پرداخت. این مطالعه در دانشگاه استانفورد بهثبت رسیدهاست.
دیویدسون، راهبان پیرو دالای لاما را که هر کدام از آنها بین ۱۵ تا ۴۰ سال تمرین مدیتیشن میکردند، مورد آزمایش قرار داد . او امواج گامای ساطع شده از مغز آنها را با دستگاه ثبت امواج الکتریکی (EEG) و اسکن مغزی اندازه گرفت. همچنین
برروی یک گروه ده نفره از شاگردانی که هیچ تجربهی قبلی از مدیتیشن نداشتند، بعد از یک هفته تمرین، آزمایش کرد.
امواج گاما یکی از بالاترین فرکانسها و از مهمترین امواج الکتریکی مغز به شمار میآید. تولید امواج گاما نیازمند عملی همآهنگ و یکپارچهی هزاران سلول عصبی در سرعتی بسیار بالاست.
دیویدسون متوجه شد که فعالیت امواج گاما در برخی از راهبان، پرقدرتتر و دارای دامنهی بیشتری نسبت به همه ی موارد ثبت شده در تاریخ است. حرکت امواج نیز منظمتر از امواجی بود که از داوطلبان غیرتمرین کننده ساطع میشد.
همچنین مشخص شد که مدیتیشن میتواند منجربه توزیع ماده ی خاکستری مغز شود و از آسیب آن جلوگیری کند. آسیب مادهی خاکستری مغز بر روی بسیاری از فعالیتهای ذهنی و روانی، مثل کنترل احساسات، غرایز، افکار و حرکات اثر میگذارد؛ زیرا بخش مربوط به آن که وظیفهی کنترل فعالیتهای ذهنی را برعهده دارد، در مادهی خاکستری مغز قرار دارد.
به همین دلیل است هنگامی که گرفتار استرس یا اضطراب هستید، با رفتن به گردش در جنگل یا طبیعت خود به خود به آرامش بیشتری دست پیدا میکنید. همچنین با توجه به همین موضوع بعضی افراد از رفتن کنار دریا یا درازکشیدن در آفتاب، لذت میبرند.
عوامل طبیعی با جذب انرژی منفی، انرژی مثبت منتشر میکنند.
گیاهان، گلها و درختان معمولا بهترین هدف برای تخلیه انرژی هستند. برای اغلب افراد گلها بسیار قدرتمند هستند و میتوانند به بهبود حال آنها کمک کنند.
اکنون میتوانیم درک کنیم که چرا افراد از دریافت گل به عنوان هدیه خوشحال میشوند یا چرا وقتی میخواهیم به کسی ابراز علاقه کنیم به او گل هدیه میدهیم. وقتی شخصی گلی را به عنوان هدیه دریافت میکند، آن گل به او کمک میکند تا احساسات منفی خود را رها کند و به حس بهتری دست یابد.
محل دیگر برای تخلیه انرژی منفی ظرف پر آب، وان حمام، استخر، حوض یا دریاچه است. ️️
هرچه حجم آب بیشتر باشد قدرت تخلیه انرژی هم بیشتر است. آب، انرژی منفی را جذب میکند؛ برای حفظ جریان انرژی و استفاده از مراقبه و مدیتیشن منظم، مهم است روزانه 5 تا 8 لیوان آب بنوشید.
آتش عنصر نیرومند دیگری از طبیعت است که ما میتوانیم برای تخلیه انرژی منفی خود از آن استفاده کنیم. به اوقات خوشی فکر کنید که میتوانید دور یک آتش جمع شوید و داستانهای مختلف تعریف کنید. ️
آتش قادر است انرژی منفی را از ما دریافت کند؛ بنابراین برای دورشدن از انرژی منفی میتوانیم از آن استفاده کنیم.
این آگاهی مهم درباره انرژی میتواند به راحتی اشتباه فهمیده شود؛
مثلا ممکن است شخصی از بودن در کنار افرادی با انرژی منفی یا سرزنش کردن دیگران برای مشکلات، مضطرب شود.
اگر شما انرژی مثبت زیادی دارید، گرفتن انرژی منفی بخش اجتناب ناپذیر زندگی است. شما نمیتوانید از آن فرار کنید.
به جای اینکه درصدد اجتناب کردن از انرژی منفی باشیم، فقط نیاز داریم برای تخلیه کردن و رهایی یافتن از آن مصمم باشیم.
این تبادل طبیعی انرژی بسیار شبیه وضع هوا در طبیعت است. یک سیستم فشار ضعیف همیشه یک سیستم فشار قوی را جذب میکند. جریان هوای گرم همواره در یک اتاق سرد بالا میرود. اگر خانه شما گرم و راحت است و پنجره ها دو جداره نیستند، در زمستان جریان هوای سرد را خواهید داشت و گرمای درون تحت تأثیر سرمای بیرون قرار خواهد گرفت؛ حتی اگر دستتان را به پنجره نزدیک کنید، جریان هوا را احساس میکنید.
طبیعت همیشه در جستجوی تعادل است. به همان صورت، وقتی که شما انرژی مثبت زیادی دارید، انرژی منفی را هم جذب میکنید. رمز موفقیت شخص این است که با شارژ مجدد میتواند ادامه دهد و سپس انرژی منفی را که جذب میکند، تخلیه کند.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
در بسیاری از بیماریها، تصویرسازی ذهنی میتواند مشکلات احساسی زمینهای را آشکار کند و به بدن اجازه شفا بدهد. این عشق و حمایت اغلب میتواند معجزاتی را در جسم پدید آورد. معجزاتی که بارها در درمان بیماریهای لاعلاج به ثبت رسیده است. ️
1- چند دقیقه خود را آرمیده (ریلکس) کنید. مطالعات نشان میدهد که تصویرسازی ذهنی بهترین تأثیر را زمانی دارد که همراه با یک تکنیک آرمیدگی همراه شود.
2- لباس خود را راحت کنید، کفشهای خود را در بیاورید، دراز بکشید یا بر یک صندلی راحت بنشینید و اگر مایل هستید نور را کم کنید. چشمانتان را ببندید و چند نفس عمیق بکشید. تصور کنید که از یک پلکان پایین میروید. با هر گام، به این احساس توجه کنید که بیشتر و بیشتر آرمیده میشوید.
(اگر ترس از پایین رفتن پلکان دارید، میتوانید از 100 به سمت یک بشمارید و یا از پلکانی به سمت نور بالا بروید)
3- زمانی که کاملا آرمیده شدید، یک منظره دلخواه را مجسم کنید. این منظره میتواند یک ساحل باشد. دامنه یک کوه یا یک لحظه لذتبخش خاص با دوستان یا خانواده. هر زمان به تمرین تصویرسازی خود میپردازید به این منظره وارد شوید.
4- زمانی که در منظره مطلوب خود احساس راحتی کردید، تدریجاً ذهن خود را به مشکلی که میخواهید حل شود معطوف کنید.
5- اگر تصویرهای متعددی به ذهن آمد، یکی از آنها را انتخاب کنید تا در جلسه جاری روی آن کار کنید. اجازه دهید این تصویر ذهنی زندهتر و واضحتر شود. اگر وضوح تصویر کم و زیاد میشود، نگران نشوید.
6- اگر هیچ تصویری به ذهن نیامد، سعی کنید به یک حس دیگر معطوف شوید. مثلاً صدای رودخانه یا بوی گلهای وحشی در چمنزار.
7- اگر روشهای بالا کارساز نشد، به این فکر کنید که در حال حاضر چه احساسی دارید. عصبانی؟ خسته؟ رنگ این عصبانیت چیست؟ چه تصویرهایی را برمیانگیزد؟ از حسها برای شکل دادن به تصاویر ذهنی استفاده کنید.
8- هر زمان چنین میکنید، مجسم کنید که مشکل شما در انتهای جلسه کاملاً بهبود مییابد. این کار، طرح اولیه شفا را در درون ایجاد میکند که بدنتان در شفای خود از آن پیروی میکند.
9- در پایان جلسه، چند نفس عمیق دیگر بکشید و خود را در حال بالا رفتن از پلکان خیالی مجسم کنید، در حالی که تدریجاً به محیط خود آگاه میشوید. چشمانتان را باز کنید، بدنتان را کش و قوس دهید، لبخند بزنید و روز خود را ادامه دهید.
(برعکس کاری که اول انجام دادید.. اگر شمارش کردید حالا برعکس از 1 به بالا بشمارید و اگر قبلا به سمت نور بالا رفته بودید، حالا پایین برگردید)
در آغاز، این تمرین تصویرسازی ذهنی را برای 15 تا 20 دقیقه حداقل یک بار در روز انجام دهید. با کسب مهارت بیشتر، احتمالاً خواهید توانست فقط هر بار برای چند دقیقه و چندین بار در روز انجام دهید و همان فواید را برای شما داشته باشد.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
طول عمر و بهبود یافتن از هر نوع بیماری با قدرت ذهن و افکار مثبت امکان پذیر است؛ در مقابل افکار منفی مشکلاتی را به همراه می آورد:
حسد؛
بروز انواع سرطان ها و ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن
انتقام جویی؛
بیماری حلق و گلو، بی خوابی و اختلالات خواب
لجبازی و سماجت منفی؛ ️
میگرن، التهاب و دیابت
بداخلاقی؛
عفونت، بیماری پوستی و بیماری های مزمن
خصومت؛
سوزش سردل و زخم معده
دروغ گویی؛
عفونت انگلی، ضعیف شدن سیستم دفاع بدن و اعتیاد به مشروبات الکلی
ظلم و تعدی به حقوق دیگران؛
کم خونی، آسم و حملات صرع
ارتباط نداشتن با دیگران؛
بیماری کلیوی
بی علاقگی؛
دیابت
خیانت؛
ناباروری
بد دهانی؛
بسم هو ... ️
آزاد شو از بند خویش،زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست،تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن،از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن،شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان،تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خلقتی،تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست،تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود،نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن،تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن
شاید حتی تا به امروز موفقیت های زیادی در زندگی بدست آوردید اما…
اکثر اوقات زندگی به نظرتان ناعادلانه است. وقتی که روز و شب به سختی کار میکنید تا درآمد داشته باشید و خوشحالید که اوضاع خوب پیش میرود اما پشت چراغ قرمز یکنفر همسنِ خودتان را میبینید که پشت یک ماشین گرانقیمت نشسته و با خیال راحت، بدون استرس و اضطرابی که شما دارید در حال گوش دادن موزیک است؛ آن موقع است که احساس میکنید، شاید واقعا زندگی ناعادلانه است.
واقعیت این است : زندگی عادلانه است، اما بر اساس یک سری قوانین عمل میکند.
اینکه شما تلاش میکنید، سخت کار میکنید اما به جایی نمی رسید، به خاطر ناعادلانه بودن زندگی نیست، بلکه شما بر اساس قوانین زندگی، بازی نکردید.
شاید به دوستانتان محبت زیادی میکنید، همه را دوست دارید و همیشه کاری کردید که همه احساس خوبی داشته باشند، اما در زمان تنهایی هیچکس به شما زنگ نمیزند تا حال شما را بپرسد، به نظرتان زندگی ناعادلانه است؟
خیر ! شما فقط با قوانین خودتان خواستید زندگی کنید، نه به کمک قوانین زندگی.
هرگاه احساس کردید که ذهن تان آرام نیست و نگران هستید، ابتدا عمیقا عمل باز دم را انجام دهید.
همیشه با باز دم شروع کنید و تا آن جا که می توانید عمیقا عمل بازدم را انجام دهید و تمامی هوای موجود در ریه هایتان را بیرون بریزید.
با بیرون ریختن این هوا، حالات و احساسات شما نیز بیرون می ریزند، زیرا همه چیز با تنفس شما ارتباط دارد.
سپس هنگامی که شکم شما به علت بازدمی عمیق تو رفته است برای چند ثانیه صبر کنید و بعد از آن عمل دم را به طور عمیق انجام دهید.
دوباره برای چند ثانیه صبر کنید . مدت زمان توقف میان دم و بازدم در این تکنیک باید مساوی باشد.
به همین ترتیب دم و بازدم خود را ادامه دهید و از تنفس خود یک ریتم بسازید.
بلافاصله احساس خواهید کرد تمامی وجود شما تغییر کرده است، حالت قبلی شما دیگر ناپدید شده و حال جدیدی بر وجودتان حاکم شده است.
در این حالت شما دیگر نگران نیستید و آرامش زیبایی بر وجودتان حاکم می شود.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
گفت: باید قربانی کنی تا عبور کنی
گفتم: قربانی می کنم
گفت: باید وابستگی هایت را قربانی کنی
گفتم: قربانی می کنم
گفت: کافی نیست باید قربانی کنی
گفتم: مَن هایم را قربانی می کنم
گفت: باز هم کم است باید قربانی کنی
گفتم: قربانی می کنم
خودم را ،جسمم را ،وجودم را
گفت: نه نشد باید قربانی کنی
گفتم: دیگر مگر چیزی مانده ؟
گفت: باید دل دادگی ات را قربانی کنی
ساکت شدم
اشک هایم سرازیر شدند
فهمیدم چه می خواهد
از من می خواهد شَمسَم را قربانی کنم
گفتم: آخر مگر میشود ؟
این شمس بود که چشم مرا به نور تو روشن کرد
نه نمی توانم !
گفت: باید قربانی کنی وگرنه عبور نمی کنی ؟
گفتم: آخر چگونه عشق را قربانی کنم او ریسمان بین منو توست ؟
گفت: باید ریسمانت را پاره کنی
بند بند وجودم به التماس افتاده است
آخر چگونه می توانم؟
از من چیز دیگری بخواه
اما او همچنان اصرار داشت که باید قربانی کنی
نگاهم را به شمس دوختم
موهایش سپید شده بود از بس که برایم از عشق گفته بود وچشمانش مثل همیشه عاشقانه به من لبخند میزد
فریاد زدم و اشک ریختم من نمیتوانم
شمس گفت: من به تو درس پرواز را آموختم باید قربانی کنی
حیرت کردم او چه می گوید ؟ا
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.
آقا یوسف در اثر تمرینات ورزشی دچار آسیب دیدگی از ناحیه پا شده بود و رگ کشاله ران وی دچار کشیدگی شدید شده بود ، وی نه تنها قادر به انجام تمرینات ورزشی نبود بلکه در حالت عادی نیز درد می کشید.
آقا یوسف ما تحت نظر پزشکهای متخصص مختلفی تحت مداوا قرار گرفته بود ولی هنوز از درد گلایه می کرد.
یکروز به یک پزشک متخصص مراجعه کردیم ، آقای دکتر آمپول مسکن و شل کننده به رگ بیمار وی تزریق نمود ؛
تزریق آمپول به رگ داخل گشاله ران نه تنها دردناک بود بلکه تاثیرش دو روز بیشتر طول نکشید.
یکروز داستان آقای ایکس را برای او تعریف کردم و آقا یوسف مشتاق آموختن روش درمان ذهنی شد.
وی در عرض سه جلسه تمرین فوق را به خوبی فرا گرفت.
چند روز بعد به من زنگ زد و از مداوایش خبر داد ، وقتی چگونگی کار را از او پرسیدم واقعاً بعلت ابتکار عملش وی را تحسین نمودم.
می گفت : شب پس از ریلکس کامل و آرام نمودن و مهار کردن تخیلات غیر ارادی ذهنم در عالم خیال وارد بدنم شدم و مستقیم به سراغ پای آسیب دیده ام رفته و شروع به ترمیم آسیب دیدگیش کردم ، حالت انعطاف پذیری رگ مورد نظر را افزایش دادم و درد را از بین بردم ، پس از اینکه کارم را با رگ مورد نظر پایان یافته دیدم ، سری به قسمتهای دیگر بدنم زده و کل بدنم را مرور کردم .
آقا یوسف در حین انجام کار درمانیش شدیداً احساس نشاط و لذت می نمود و الان چند سالی از آن موقع می گذرد و او نه تنها دردی در پایش احساس ننموده بلکه بطور حرفه ای مشغول انجام تمرینات رزمی است.
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.