اسرار جادوی ذهن

اسرار جادوی ذهن

موشکافی قدرت ذهن و اندیشه برای زندگی موفق تر...
اسرار جادوی ذهن

اسرار جادوی ذهن

موشکافی قدرت ذهن و اندیشه برای زندگی موفق تر...

۳ قانون زندگی که با آنها این زندگی ناعادلانه تبدیل به یک زندگی رویایی میشود

شاید حتی تا به امروز موفقیت های زیادی در زندگی بدست آوردید اما…

اکثر اوقات زندگی به نظرتان ناعادلانه است. وقتی که روز و شب به سختی کار میکنید تا درآمد داشته باشید و خوشحالید که اوضاع خوب پیش میرود اما پشت چراغ قرمز یکنفر همسنِ خودتان را میبینید که پشت یک ماشین گرانقیمت نشسته و با خیال راحت، بدون استرس و اضطرابی که شما دارید در حال گوش دادن موزیک است؛ آن موقع است که احساس میکنید، شاید واقعا زندگی ناعادلانه است.

@mind_secrets

واقعیت این است : زندگی عادلانه است، اما بر اساس یک سری قوانین عمل میکند.

اینکه شما تلاش میکنید، سخت کار میکنید اما به جایی نمی رسید، به خاطر ناعادلانه بودن زندگی نیست، بلکه شما بر اساس قوانین زندگی، بازی نکردید.


شاید به دوستانتان محبت زیادی میکنید، همه را دوست دارید و همیشه کاری کردید که همه احساس خوبی داشته باشند، اما در زمان تنهایی هیچکس به شما زنگ نمیزند تا حال شما را بپرسد، به نظرتان زندگی ناعادلانه است؟

خیر ! شما فقط با قوانین خودتان خواستید زندگی کنید، نه به کمک قوانین زندگی.

زندگی بیش از چیزی که فکر میکنید دقیق و حساب شده و عادلانه است.

در زندگی، افرادی موفق میشوند که قوانین آنرا یادگرفته اند و به کمک قوانین زندگی، بازی میکنند و دقیقا افرادی ناموفق هستند، که قوانین خودشان را میخواهند به زندگی تحمیل کنند.


در این جا ۳ قانون اصلی و پایه زندگی را یاد میگیرد.

هیچکدام از این ۳ قانون در مدرسه یا دانشگاه آموزش داده نمیشوند و دقیقا به خاطر همین است که اکثر اوقات ،در زندگی با مشکل مواجه می شویم، زیرا قوانین زندگی را نمیدانیم و مجبور میشویم خودمان قوانینی طرح کنیم و از آنها پیروی کنیم.


پس، اگر در زندگی با شرایطی مشابه شرایط زیر برخورد کردید :


1- نتوانستید در زندگی به چیزهایی که فکر میکنید لیاقتش را دارید، برسید

2- همیشه کمتر از چیزی که میخواستید، بدست آوردید

3- احترامی که میخواستید را بدست نیاوردید

4- چرا با اینکه یک فرد سالم ،خوب و با شخصیتی هستید، هیچکس به شما اهمیت نمیدهد

5- با اینکه علم زیادی دارید، اما دیگران شما را درک نمیکنند

6- در شرایطی که باید انتخاب می شدید، یک نفر دیگر انتخاب شده

7- از رئیس، مدیر، سیاستمداران کشورتان متنفرید

و خیلی موارد این چنینی ...


این پست و پستهای بعدی آن برای افرادی که تک تک شرایط فوق را تجربه کرده اند و احساس میکنند، در زمان بدی و در جای بدی بدنیا آمده اند و هیچ شانسی ندارد و زندگی خیلی خیلی بی عدالت است، نوشته شده.

شما فقط کافیست از این ۳ قانون مطلع شوید تا زندگی رویایی تان را بلافاصله بعد از خواندن این مقاله خلق کنید.


قانون شماره ۱ – زندگی یک رقابت است.

همین کسب و یا کاری که دارید؟ یک نفر مشتاقانه در کمین به چنگ آوردن آن است.

کارتان را خیلی دوست دارید؟ یک نفر مشتاقانه در حال تلاش است تا شما را با یک ربات یا یک برنامه کامپیوتری جایگزین کند.

همسر ایده آل، فرزند سالم، کار پردرآمد، سلامتی جانی، جایزه نوبل و … را که دوست دارید بدست آورید؟ خب خیلی ساده، یک نفر دیگر هم دوست دارد داشته باشد.

همه مان در حالِ رقابت هستیم، اما ترجیح میدهیم، فراموشش کنیم.
با اینکه بسیاری از دستآوردهایمان، به خاطر رقابتی بوده که در آن ۲۴ ساعته شرکت داریم؛ بیشتر از قبل ورزش میکنیم، بهتر درس میخوانیم و یا حتی لایک عکس های فیسبوکمان افزایش پیدا میکند…

البته باورش کمی سخت است؛ چون همیشه طور دیگری به ما گفته اند که “بیشتر تلاش کن…” ، “تسلیم نشو، بجنگ، ادامه بده…” کاملا بدیهی است که تمام این الفاظ و جلمه های تکراری فقط برای این طراحی شده اند که ما در رقابت شرکت کنیم و ادامه دهیم.

خوشبختانه الان که این مطلب را میخوانید به لطف پیشرفت و آداب اجتماعی در عصری زندگی میکنیم، که یکدیگر را نمیتوانیم به خاطر پیروز نشدن در رقابت ها به قتل برسانیم(!)
چون به حد کافی فرصت پیشرفت و موفقیت برای تک تک مان هست که نیاز نباشد چشم مان به موفقیت ها و جایزه رقابت دیگران باشد.

پس هرگز به خودتان تلقین نکنید هیچ رقابتی در کار نیست و شما بیهوده دارید تلاش میکنید.
شما اگر چنین فکر کنید، هرآنچه را که بدست آوردید را هم مجبورید بدهید به کسی که فکر میکند زندگی یک رقابت است.

برای هرآنچه که تقاضایی در این دنیا هست، رقابتی نیز هست و بهترین ها از آنِ کسانی میشود که برای بدست آوردن آنچه که میخواهند، تلاش میکنند تا در این رقابت پیروز شوند.

قانون شماره ۲ – شما براساس کاری که انجام میدهید قضاوت میشوید، نه چیزی که فکر میکنید.

این یک واقعیت است (که مجبوریم بپذیریم و در غیر این صورت در رنج عدم پذیرفتنش زندگی کنیم) : جامعه مردم را بر اساس کاری میتوانند برای دیگران انجام دهند قضاوت میکند.

آیا شما میتوانید کودکی را از خانه آتش گرفته نجات دهید؟
توموری را از سر بیماری خارج کنید؟
یا یک عده از مردم را که نمی شناسید، بخندانید (کاری که هنرپیشه های کمدی انجام میدهند)؟

با این اوصاف، ما خودمان را اینطور قضاوت نمیکنیم، بلکه ما خودمان را بر اساس افکارمان قضاوت میکنیم.
“من آدمِ خوبی هستم.” ، “من خوش اخلاق هستم.” ، “من با شخصیت هستم.” ، “من بهتر از اون هستم…” پس چرا هیچکس به من اهمیت نمیدهد؟؟؟؟؟؟
شاید از جملات، تسکین دهنده نافرجامی هایمان در زندگی باشد، اما واقعا دنیا ما را آنطور که خودمان می بینیم، نمی بیند.

چیزی که دنیا از شما میخواهد بدهید، تا احترام و توجه و عشق دریافت کنید این است : دقیقا چه کاری قبلا یا الان برای دنیا انجام دادید؟

ما دوست داریم فکر کنیم جامعه، به افرادی که بیشتر کار میکنند پاداش بهتر میدهد، در صورتی که اصلا اینطور نیست.
بلکه، پاداش تنها زمانی داده میشود، که شما برای افراد بیشتری در این دنیا خدمات ارائه دهید.

اگر بتوانید بچه های یک کلاس دبستان را بخندانید، شاید شما یک معلم باحال باشید ! اما اگر بتوانید ۵۰۰ نفر را بخندانید، شما حسین ریوندی و یا ماکس امینی هستید.

ماشینی برای خودتان بسازید، شما مکانیک خوب هستید. سالانه به صورت صنعتی برای مردم ماشین تولید کنید، شما هنری فورد موسس اولین شرکت تولید کننده صنعتی اتومبیل هستید.

قانون شماره ۳ – تصور ما از عدالت، چیزی است که ما دوست داریم باشد.

مردم دوست دارند قاضی یا حکم داشته باشند، به خاطر همین است که در زمین فوتبال داور داریم و در دادگاه هایمان قاضی داریم. ما یک احساس غریزی از صحیح و غلط بودن داریم و دوست داریم همه ی دنیا با ما موافق باشند.

آیا موافقید این تمام آموزه ای بوده که به ما در مدرسه و خانواده آموزش داده شده : پسر/دختر خوبی باش، تا یک شکلات جایزه بگیری…

اما در زندگی واقعی خبری از این آموزه نبود !!!
ما خیلی سخت درس خواندیم، اما در امتحان مردود شدیم.
ما خیلی سخت تلاش کردیم، اما در مسابقات مقام نیاوردیم.
ما خیلی سخت کار کردیم، اما درآمد زیادی بدست نیاوردیم.

مشکل ناعادلانه بودن زندگی نیست، مشکل تصور اشتباه شما از عدالت است.

تصور کنید؛
رئیس شما با دقت کارمندانش را زیر نظر میگیرد تا بهترین کارمندی که برایش ترفیعِ او سودآور باشد، ترفیع بدهد…
بعد از گذشت زمانی، همکار شما ترفیع میگیرد، چون روابط اجتماعی بهتری داشته و میتوانسته فروش خوبی داشته باشد.
اما شما چی فکر میکنید؟ رئیس شما یک آدم پست است و میخواست فقط شما را ضایع کند به خاطر همین به همکارتان را ترفیع داد و به شما نداد.

میدانید چرا اینطور فکر میکنید؟ چون دنیا را از دید خودتان قضاوت میکنید.

ما به صورت طبیعی دوست داریم از معلم، مدیر، رئیس، سیاستمدارانمان متنفر باشیم و انتخاب ها و کارهایشان را تماما اشتباه و ناعادلانه بدانیم… در حالی که اصلا خودمان را هم یک دقیقه در شرایط آنها تصور نکردیم تا تصمیم بگیریم.

شاید آنها اولویت های متفاوتی نسبت به شما دارند. شاید آنها به چیزهای دیگری نسبت به افکار شما فکر میکنند. شاید انها اصلا به چیزهایی که برای شما اهمیت دارد، اهمیت ندهند.

پس آنها را قضاوت نکنیم، ما هرگز نمیتوانیم دیگران را قضاوت کنیم… چون هرگز نمیتوانیم کاملا خودمان را در شرایط آنها قرار دهیم و بعد تصمیممان را مقایسه کنیم.


وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتری می شوید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.